تعطيلي موقت

دوستان عزيز! حداقل تا سه ماه ديگر فعاليتي نخواهم داشت. سعي مي كنم هر چند وقت يكبار كامنتها را بررسي كنم.

———

پ.ن.: متاسفانه تعطيلي موقت به تعطيلي دائم «مهاجر» انجاميد.

نوشته شده در اجتماعي. 11 Comments »

آري اين چنين بود اي برادر!

اين روزها اين «دردنامه» شريعتي كه در چند صفحه گويي همه تاريخ را به قلم كشيده است مرتب از ذهنم عبور مي كند! . . . چه كسي بهتر از او مي توانست استضعاف انسان عصر حاضر را با توسل به داستان بردگان مصر باستان چنين زيبا بسرايد. او كه خود قرباني زر و زور و تزوير بود و كلامش در بند دژخيميان به صليب كشيده شده بود بخوبي مي دانست اسلام و تشيع نه آن است كه توجيه گر ظلم و بيدادگري باشد و دين نه آنست كه انسان را به تخدير و آرامش مرگبار بكشاند. . .  بهتر از شريعتي كه مي توانست درد تاريخي انسان را بسرايد. . .

https://mouhajer.files.wordpress.com/2008/05/6-6-1386-4-11-16-18-37-888e.jpg

. . . و برادر ! ناگهان ديدم كه ديگر بار معابد عظيم و پرشكوه بنام او سركشيد و شمشيرها بر رويشان آيات جهاد بسويمان آخته شد. و باز از ثمره غارت ما بدست جور، بيت المال ها سرشار شد. و نمايندگان اين مرد نيز به روستاهامان ريختند، و جوانهامان را به بردگي نمايندگان و روساي قبايلشان بردند و مادرانمان را در بازارهاي دور فروختند و مردانمان را، به نام جهاد در راه خدا كشتند و همه هستيمان را بنام زكوه، غارت كردند .

نا اميد شدم كه چه مي توانستم بكنم برادر؟

قدرتي به وجود آمده بود كه در جامه توحيد، همان بتها را پنهان داشت و در معبد و محراب (الله) آن آتشهاي فريب را برافروخته بود . و باز همان چهره هاي قاروني و فرعوني كه تو خوب مي شناسي برادر و چهره هاي قدسين دروغ همدست و همدستان قارون و فرعون كه بنام خلافت الله و خلافت رسول الله، بر جان ما تازيانه شرع نواختند . ما باز به بردگي افتاديم تا مسجد بزرگ دمشق را بسازيم.

ديگر بار مبازرات عظيم، محرابهاي پرشكوه و قصرهاي بزرگ و كاخ سبز دمشق و دارالخلافه هزارويكشب بغداد، به قيمت خون و زندگي ما سركشيد . و اين بار بنام «الله» .

ديگر باور كرديم راه نجاتي نيست، و سرنوشت محتوممان بردگي و قرباني شدن است.

آن مرد كه بود؟ آيا در پيامش فريبمان را پنهان داشت؟ يا در اين نظامي كه اكنون در سياهچالهايش مي پوسيم، و همه برادران و مزرعه ها و هستي و سرنوشت ما غارت و قتل عام شده ، و من و او _ آن پيامبر _ هر دو قرباني شده ايم؟

نمي دانم ، ديگر راهي ، فرا رويم نبود به كجا بايد مي رفتم؟ به موبدان خود چگونه مي توانستم؟ به معبدهايي بازگردم كه همواره همدست و همدستان قدرتها و فريبها بودند؟

ادامهٔ مطلب »

ردپاي صهيونيسم

اخيرا خبري با عنوان «عروسي دختران 6 تا 10 ساله غزه با مردان 16 تا 36 ساله حماس» در برخي وبلاگها نظير اين و بصورت اي ميل بطور وسيع در كشور پخش شده است. زمينه پذيرش چنين اخباري در ايران آن زمان پي ريزي شد كه عنوان گرديد در سركوب قيام مردم در جنبش سبز از نيروهاي حماس و حزب الله استفاده شده است. گذشته از آن كه ممكن است در واقع بطور متفرقه اشخاصي از اين نيروها در چنين عملياتي شركت داشته باشند و به اين ترتيب بخواهند قدرداني خود را از نظام ايران براي دريافت كمكهاي وسيع اعم از مادي يا سياسي نشان دهند اما سركوب مردم توسط اين نيروها توهمي بيش نيست.

مواضع بعدي اين دو گروه در حمايت از نتايج انتخابات به پخش چنين شايعه هايي هرچه بيشتر دامن زده است. اما واقعيت اين است كه گروههاي حماس و حزب الله براي بقاي خود نيازمند دريافت كمك از كشورهاي ديگر هستند و در حال حاضر ايران بعنوان اصلي ترين حامي اين دو گروه مطرح است. اين گروهها بدليل چنين ماهيتي نمي توانند مواضعي در مقابل نظام حامي آنها داشته باشند. بنابرين انتظار اينكه حماس و حزب الله به مخالفت با نتايج انتخابات پرداخته و با جنبش سبز همراه شود خواسته اي بدور از واقعيت است.

و اما داستان «عروسي دختران 6 تا 10 ساله  . . . «:

در كشورهاي عربي بين مسلمانان رسم بر اين است كه در عروسيها كودكان دختر بجاي عروس لباس عروسي بتن كنند و در جشن به شادماني و رقص بپردازند. خود عروس چنين لباسي نمي پوشد و با اين لباس در معرض ديد عموم قرار نمي گيرد (مشابه برخي خانواده هاي مذهبي در ايران). عكسهايي كه بعنوان دستاويز براي اين داستانسرايي كثيف انتخاب شده اند در واقع از يك عروسي دسته جمعي (مشابه آنچه در ايران و اخيرا در بوسني نيز برگزار شد) در غزه بوده است.

غير از ايران تنها وبلاگ نويسان تندرو و نژادپرست صهيونيسم مشابه اين وبلاگ با دستاويز قرار دادن بخشهايي از اين عكسها به پخش تهمت و افترا در مورد حماس پرداختند. بنظر مي رسد منبع عكسها و خبر در ايران نيز همين وبلاگهاي نژادپرستان باشد.

كليه تصاوير و تصوير مربوط به عروسهاي واقعي! در انتهاي نوشته نشان داده شده است.

ادامهٔ مطلب »

می مانم و می خوانم ، تا رای تو گیرم پس

SA-1

ای صبر بمان با من،من جز تو ندارم کس
ای بخت کجایی تو؟ یک بار به دادم رس
دیریست تفنگم را بشکستم و بنهادم
آتش به درونم زد این خواهش آتش بس
او رفته و من رانده،او کشته و من مانده
رویای من اندر پیش ،فریاد وی اندر پس
من پیر شدم با تو ای صبر اساطیری
تا شادی ٔگل روید از انده خار و خس
هم گام غزالان بین،هم کبک خرامان بین
هم شومی آن کفتار هم مستی آن کرکس
سرخست رهت چون ٔگل ،سبزست دلم چون برگ
می مانم و میخوانم تا رای تو گیرم پس

شعر را با صداي زيبا و دلنشين خواننده متعهد علي محمد تهراني بشنويد.
همچنين مي توانيد از اين لينك دانلود كنيد.

عيسي مسيح و فريسيان!- شريعتي

dol3pic

مسيح نام عيسي نيست. مسيح صفت عام، به معني «موعود منتظر» است.

مسيح بزرگترين تغيير دهنده تاريخ انسان در كره زمين است. همين بچه، خط هم نداشت، سواد هم نداشت، كتاب هم نخوانده بود، فيلسوف و اين حرف ها هم نبود، كودك يتيمي بود، بي سرپرست و بي پايگاه اجتماعي، يك ماهيگير بي كس و كار گمنامي در كنار بحر احمر و مي بينيم كه تاريخ بشر را عوض مي كند و تمدن ها مي سازد.

عيسي بي كس و كار، ماهيگيري گمنام بر كناره ي بحر احمر ، ناگهان در برابر «سزار» قد علم مي كند و امپراطوري وحشي و آدم خوار در زير ضربات روح پاك وي فرو مي ريزد و سپس داستانش، داستان زجر است و دار است و قتل عام ها.

ادامهٔ مطلب »

نوشته شده در اجتماعي, استحمار, دين, زندگي, شريعتي. برچسب‌ها: . 11 Comments »

بیانیه شماره 10 مهندس میرحسین موسوی در مورد دادگاه گروهی از فعالان نهضت سبز

mousavi

بسم الله الرحمن الرحیم

می‌گویند فرزندان انقلاب در دادگاهی که دیروز تشکیل شده بود به ارتباط با بیگانه و برنامه‌ریزی برای ساقط کردن نظام جمهوری اسلامی اعتراف کرده‌اند. اینجانب در سخنان آنان دقیق شدم و در حقیقت آن چنین چیزی نیافتم، بلکه شنیدم که با ناله‌ای عمیق از سرگذشت دردناک خود در این پنجاه روز می گفتند؛ انسان‌هایی له شده که ممکن بود به هرچیز دیگری هم که به آن الزام شود اقرار کنند به راستی چه چیز دیگری جز داستان رنج‌هایی که کشیده‌اند ممکن است بگویند. می‌گفتند محسن روح‌الامینی حق داشت که شهید شد. می گفتند که اگر 50 روز ایستادگی نکرده بودیم این نمایش هفته‌ها پیش برگزار می‌شد. می‌‌گفتند هرچه را که به آنان می‌گفتند تا گفته باشند که اینها حرف‌های ما نیست.
دندان شکنجه‌گران واعتراف‌گیران دیگر به استخوان مردم رسیده است تا جایی که اینک از میان کسانی قربانی می‌گیرند که خدمات بزرگ به کشور و نظام در کارنامه دارند و به تهدید دیگرانی سرگرمند که در نشو و نمای این نهضت و تاسیس نظام برخاسته‌ از آن برجسته‌ترین نقش‌ها را بر عهده داشته‌اند. آیا کسانی را که آرزوی شهادت در راه نورانی انقلاب اسلامی داشته‌اند به چیزی کمتر از آن تهدید می‌کنید؟ یا پس از به مسلخ بردن جمهوریت نظام، اسلامیت و آبروی آن را هم با این بی‌آبرویی‌ها هدف گرفته‌اید؟ تنها داوری قطعی وجدان بشری از مشاهدة دادگاه‌هایی اینچنین فرمایشی سقوط اخلاقی و بی‌اعتباری صحنه‌گردانان آن است.
ادامهٔ مطلب »

ای جوانان عجم – شعري از اقبال لاهوري

3293

چون چراغ لاله سوزم در خیابان شما
ای جوانان عجم جان من و جان شما

غوطه ها زد در ضمیر زندگی اندیشه ام
تا به دست آورده ام افکار پنهان شما

مهر و مه دیدم نگاهم برتر از پروین گذشت
ریختم طرح حرم در کافرستان شما

تا سنانش تیزتر گردد فروپیچیدمش
شعله ای آشفته بود اندر بیابان شما

فکر رنگینم کند نزد تهی دستان شرق
پاره ای لعلی که دارم از بدخشان شما

می رسد مردی که زنجیر غلامان بشکند
دیده ام از روزن دیوار زندان شما

حلقه گرد من زنید ای پیکران آب و گل
آتشی در سینه دارم از نیاکان شما

یک با یک برابر نیست – شعري از زنده ياد خسرو گلسرخي

معلم پای تخته داد می زد
صورتش از خشم گلگون بود
و دستانش به زیر پوششی از گرد پنهان بود
ولی ‌آخر کلاسی ها
لواشک بین خود تقسیم می کردند
وان یکی در گوشه ای دیگر جوانان را ورق می زد
برای آن که بی خود های و هو می کرد و با آن شور بی پایان
تساوی های جبری را نشان می داد
خطی خوانا به روی تخته ای کز ظلمتی تاریک
غمگین بود
تساوی را چنین بنوشت
یک با یک برابر هست
از میان جمع شاگردان یکی برخاست
«همیشه یک نفر باید به پا خیزد»
به آرامی سخن سر داد
تساوی اشتباهی فاحش و محض است!
معلم مات بر جا ماند

ادامهٔ مطلب »

نوشته شده در اجتماعي, زندگي, سياسي, شعر. برچسب‌ها: . 8 Comments »

نامه دختر آیت‌الله طالقانی به رهبران و پیشکسوتان انقلاب

اعظم طالقانی، فرزند اولین امام‌جمعه تهران پس از انقلاب، با ارسال نامه‌ای به مجلس خبرگان، به آنها هشدار داد که: کشور و تمامیت ارضی و ساختار سیاسی آن در معرض خطر قرار گرفته، و از آنها پرسید: آیا در این شرایط حساس و اضطراری که مردم به شما نیاز دارند بجای سرکشی به زندان‌ها و نهادهایی که در مقابل مردم قرار گرفته‌اند به تعطیلات تابستانی می‌روید؟

متن کامل این نامه به شرح زیر است:

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
أَلَمْ تَرَ کَیْفَ فَعَلَ رَبُّکَ بِعَادٍ. إِرَمَ ذَاتِ الْعِمَادِ

آن شبی که در بیدادگاه شاه (دادگاه عشرت‌آباد) آراء محکومیت ۹نفر از سران و مبارزین با رژیم شاهنشاهی قرائت می‌شد، مزدوران دادگاه فرمایشی تلاش می‌کردند جمعیت را متفرق و از محوطه دادگاه دور کنند تا خود بتوانند فرار کنند. آیت‌الله سیدمحمود طالقانی فریادی بر سر آنان کشید که میخکوب شدند، سپس با تکیه بر عصایش سوره «والفجر» را تلاوت نمود و به تفسیر آن پرداخت. آن مزدوران منتظر فرصتی بودند که از آن محیط خارج شوند. این واقعه در خاطر کسانی که رنج‌های بی‌عدالتی، تبعیض، ستم ستمکاران و استبداد را چشیده‌اند بسیار اثرگذار بود. بیش از یکصدو پنجاه نفر حاضر در آن بیدادگاه‌ها این آموزش انقلابی بودن و شجاعت، در ضمیرشان چنان رسوخ نمود که هنوز هم آثار آن در زندگی‌شان مشاهده می‌شود.

آنچه آنروز آموختیم این بود که پناه گرفتن در کاخ‌ها و برخورداری از کامل‌ترین تسلیحات و تجهیزات در صورتی که همراه با قساوت و سنگدلی توأم گردد، نتیجه‌ای در برنخواهد داشت… و امروز شاهدیم جوانان مردم را به دیوار می‌چسبانند و با باتوم و میلگرد و چماق بر سرش می‌کوبند و سپس تحویل گروه دیگری می‌دهند، لگد و باتوم چاشنی مجددی است که بر سرو صورت و طحالش کوفته می‌شود و سپس آنان را به زندان، کلانتری، پادگان‌ و یا پایگاه‌های دیگر می‌برند، از آنجا که تصور نمی‌کردند ملت برای تحقیر رأی‌شان در خیابان‌ها به این گستردگی ظاهر شوند و هیچ طلب نکنند جز رأی خود، در مخیله حاکمیت نمی‌گذشت تا زندان‌ها را بیش از اینکه هست توسعه دهد.
اعظم طالقانی، فرزند اولین امام‌جمعه تهران پس از انقلاب، با ارسال نامه‌ای به مجلس خبرگان، به آنها هشدار داد که: کشور و تمامیت ارضی و ساختار سیاسی آن در معرض خطر قرار گرفته، و از آنها پرسید: آیا در این شرایط حساس و اضطراری که مردم به شما نیاز دارند بجای سرکشی به زندان‌ها و نهادهایی که در مقابل مردم قرار گرفته‌اند به تعطیلات تابستانی می‌روید؟

ادامهٔ مطلب »

تصنيف شهرام ناظری در حمايت از جنبش مردمي

اى خشمِ به جان تاخته، توفانِ شرر شو
اى بغضِ گل انداخته، فريادِ خطر شو

اى روىِ برافروخته, خود پرچمِ ره باش
اى مشتِ برافراخته, افراخته ترشو

اى حافظِ جانِ وطن، از خانه برون آى
از خانه برون چيست كه از خويش به در شو

گر شعله فرو ريزد، بشتاب و مينديش
ور تيغ فرو بارد، اى سينه سپر شو

خاكِ پدران است كه دستِ دگران است
هان اى پسرم، خانه نگهدارِ پدر شو

ديوارِ مصيبت كده ىِ حوصله بشكن
شرم آيدم از اين همه صبرِ تو، ظفر شو

تا خود جگرِ روبهكان را بدرانى
چون شير درين بيشه سراپاى،جگر شو

مسپار وطن را به قضا و قدر اى دوست
خود بر سرِ آن، تن به قضا داده، قدر شو

فرياد به فرياد بيفزاى، كه وقت است
در يك نفسِ تازه اثرهاست، اثر شو

ايرانىِ آزاده! جهان چشم به راه است
ايران ِكهن در خطر افتاده، خبر شو

مشتى خس و خارند، به يك شعله بسوزان
بر ظلمتِ اين شامِ سيه فام، سحر شو

از اينجا دانلود كنيد:

http://www.4shared.com/file/116338960/31ef3d6f/nazeri_irane_kohan.html%20?s=1